پادکست روانشناسی شناخت هیجانات

 

 

پادکست روانشناسی شناخت هیجانات

من حانیه مسعودی هستم درمانگر رویکرد هیجان مدار،ما باتیم دلوین تصمیم گرفتیم برای آشنایی بیشتر شما با دنیای درون، لمس هیجانات وبه طور کلی رویکردهیجان مدار پادکست تولید کنیم.

هدف ما اینه که هرکسی بتونه فانوسی دست بگیره و به دنیای درونش سفر کنه.

اپیزود شماره یک: ازتون میخام این موقعیت رو تصورکنید؛ تجسم کنید که داخل یک فضای بازهستید و یک حیوانی مثل گرگ داره باسرعت به سمت شما میاد، توی این حالت طبیعیه که احساس ترس کنید و بخواهید که باسرعت فرارکنید.

چیزی که ماالان دراین موقعیت تجربه کردیم یک هیجان مرتبط با موقعیت اینجا و اکنون هست. درواقع هیجان ترس درمن فعال میشه و میگه خطری وجود داره برای مخافظت از خودت یه کاری بکن.

برای هرکسی ممکنه به یک نوعی این خطر برطرف بشه ولی خوبیش اینه که مطابق با مختصات هرفرده یعنی منطق وهوش هیجانی ما میاد بامختصات اون فرد میچینه که این خطررو توی این مختصات چجوری میشه برطرف کرد.

این هیجان یعنی هیجانی که متصل به موقعیت هست رو مانیازداریم وبقولی خلبان اُرگانیزم ماهستش.

 

ممکنه این سوال اینجا براتون پیش بیاد که ماچرا انقدر تاکید داریم روی این جمله که هیجان وابسته به موقعیت رو لازم داریم چون ما چندنوع دیگه ازهیجانات روهم داریم که بنابه موقعیت نیستن.

مثلا چی؟ مثلا یک سری آلودگی های فکری که وابسته به فرهنگ هستن مثل این جمله: مرد که گریه نمیکنه تصورکنید مردی رو که این جمله براش بصورت باور دراومده یه موقعیتی داره که نیازداره غمش روتجربه کنه ولی این صدا میاد”مرد که گریه نمیکنه” به مرور زمان ممکنه خجالت،پرخاشگری جای اون غمی که نیازداره تجربه کنه رو بگیره.

یک دسته دیگه ازهیجانات هم هستن که ظریف هستن و مهارت تمرین و آگاهی میخوان برای اینکه بتونیم تشخیص‌شون بدیم و اون وقتی که یک اتفاقی توی موقعیت الان میوفته که در واقع محرک این میشه ما پرت بشیم توی اتفاقی که گذشته بوده و فقط”مشابه” هست.

مثلا تصورکنید که یک روزی منو مارگزیده و آسیب دیدم و حالا هر ریسمان یا هرچیزی که شبیه به مار باشه رو ببینم همون حجم ازترس رو تجربه میکنم و عملا من بلاک میشم طوری که نمیتونم پردازش کنم که آیا این ماره یا مثلا این ریسمانه بنابراین فرصت عملکرد خوب رو ازمن میگیره.

درصورتیکه اگر من بتونم هیجاناتم رو توی آگاهیم بیارم و تشخیصشون بدم یه ثانیه ای مکث میکنم و میتونم پردازش کنم که این مار هست یا نه و اگر ماربود من فرارکنم و ترس سالمی روتجربه کنم.

بنابراین میتونیم اینطوری نتیجه گیری بکنیم هیجانی که متناسب باموقعیت هست عملکرد سالم برای بقا و بهزیستی فراهم میکنه.

 

هیجان فقط یک اطلاعاته ،مثل یک کامپیوتری که یسری اطلاعات میدی بهش و براساس اون داده ها پردازش میکنه و یک خروجی به شمامیده.

شما اگر داده های اشتباه بدین قطعا خروجیتون اشتباهه. شما تصورکنیدکه ما میگیم منطق یاسیستم پردازش ما این اطلاعات رو که همون هیجانات هستن میگیرن و در اون سیستم پردازش میکنن واگر اطلاعات درست باشه خروجی یه عملکرد درسته.

شایدبراتون این مفهوم که این احساسات اصلا چجوری به وجود میان جالب باشه: گفته میشه که احساسات از آمیگدال سرچشمه میگیرن چون ماهیت محرک های ورودی رو رمزگذاری میکنه، ازطریق بسته هایی ازمدارهای دوطرفه قشرجلوی مغز که جایگاه تصمیم گیری هست، سیگنال های احساسی رو که از آمیگدال میان دریافت و تفسیر میکنه یک پاسخی‌رو تنظیم میکنه و بروضعیت کلی واکنش آمیگدال تاثیر میزاره.

 

درمورد ریشه های احساسات: میتونیم اینطوری بگیم که احساسات حالت‌های ذهنی کوتاهی هستند که از تفسیر آگاهانه ی ذهن از احساسات بدنی ناشی می شوند،   اونها بطور خودکار و ناخودآگاه درپاسخ به محرک ها توی یک محیط دائما درحال تغییر به عنوان یه راهی برای تنظیم برانگیختگی و توجه مستقیم رخ می دهند و منجربه رفتار میشوند.

بطور معمول درحالت چهره منعکس میشوند و تصور میشه که به عنوان یک سیستم ارتباطی بیصدا با دیگران ارتباط برقرار میکنند ودر خدمت برآورده کردن نیازهای فرد هستند.

یک تفاوتی که لازمه مطرح بشه اینکه بین احساس (emotion) و عاطفه (feel) تفاوتی وجود داره یانه؟ میتونیم اینطور جواب بدیم که بله “احساس” واکنش های خودکار و ناخودآگاه بدن به محرک ها درنظر گرفته میشه درحالیکه “عاطفه” تفسیرهای آگاهانه و ذهنی ما از اون تغییرات فیزیکی هستند. وتصور میشه که emotion جهانیه و همه ی افراد به یک شکل اون رو تجربه میکنند وازسوی دیگه feel در میان فرهنگ ها متفاوت هست و برخی از یادگیری های فرهنگی توی اون نقش دارند.

به عنوان نتیجه گیری میتونیم به این بپردازیم که ما اصلا چرا احساسات رو تجربه میکنیم؟ احساسات منبع اطلاعاتی سریع و اجتناب ناپذیر درمورد چگونگی ایمن ماندن، زنده ماندن و شکوفایی دریک محیط همیشه درحال تغییر هستند.

احساسات نه تنها به تجربه ی روزمره ما معنا و رنگ می دهند بلکه معمولا برتصمیم گیری های ماهم تاثیر میگذارند، اونها ممکنه اولین راهنمای بشریت برای چگونگی برآوردن نیازهای اساسی باشند. پس بنابراین ما مهمه که بتونیم نیاز هیجان وابسته به موقعیت رو پیداکنیم و درادامه یک رفتاری رو متناسب با اون انجام بدیم.

 

طولانی ترین و جذاب ترین مسیرها همیشه با اولین قدم شروع میشه خوشحالم که دراولین قدم بامن هستید اُمیدوارم در ادامه مسیری که باهم شروع کردیم همراه من باشید، مسیری که مطمئنم پُر از اتفاق های جالب برامون خواهد بود.

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *