اعتیاد به عشق، عشق است؟ یا اعتیاد؟

اعتیاد به عشق، عشق است؟ یا اعتیاد؟ مرکز روانشناسی هیجانمدار دلوین

اعتیاد به عشق، عشق است؟ یا اعتیاد؟

 

 

اعتیاد به عشق، عشق است؟ یا اعتیاد؟ مرکز روانشناسی هیجانمدار دلوین

اعتیاد به عشق

در همه جای دنیا، زنان و مردان سردرگم اند که عشق سالم و بالغ و مستقل چیست. یا عشق نابالغ، اعتیاد آور، وسواسی و ناشی از وابستگی چگونه است؟ همیشه در روابط این سوالها را از خود می پرسیم که چرا ما به چیزهای خاصی جذب می شویم؟ چرا بعد از شکست همچنان به رابطه ادامه می دهیم؟ چرا از تعهد دادن به رابطه حتی عمیق می ترسیم؟ آیا در رابطه ماندنمان دلیل درستی دارد؟ هنگام مرگ عزیزی یا پایان رابطه سوگوار می شویم ولی باز هم دست از عشق ورزیدن بر نمی داریم. چرا؟ آیا مجبوریم نیازهای درونیمان را رفع کنیم؟ عشق را راه فراری از استرس زندگی می دانیم؟ و ده ها سوال دیگر.

در حقیقت اهمیت وجود عشق در زندگی انسان غیر قابل انکار است. عشق باعث ایجاد مفهومی عمیق و انگیزه ای راسخ در زندگی فرد میشود. پدیدهای که هیچ مسئله دیگری همچون تفریحات، نوع غذا، سبک زندگی و… جایگزین آن نخواهدشد. علاوه بر آن که وجود بازخوردهای همراه با عشق چون نوازش، توجه، اشتیاق و صمیمیت، جذابیت آن را بیشتر می کند. و شاید به همین دلیل است که به وجود آمدن مشکلاتی مانند طردشدن، کشمکش و ناسازگاری در رابطه عاشقانه، باعث ایجاد رنج، اندوه و پریشانی روانی شدید می شود و در مواردی این رنج برای افراد بقدری شدید و غیر قابل تحمل می شود که اضطراب، افسردگی و سوءمصرف مواد به همراه دارد. برندا شیفر در کتاب عشق است یا اعتیاد به این سوال که آیا آنچه افراد از نظر احساسی تجربه می کنند، عشق است یا اعتیاد؟ پاسخ می دهد؛ احتمالا کمی از هر دو!

عشق حقیقی انرژی گسترده، مغزی و حیات بخش است. محدودیتی نمی شناسد. زخمی نمی کند و التیام بخش است. عشق اعتیادی چطور؟ چه رفتارهایی نشانه عشق اعتیاد گونه است؟ در این مقاله سعی بر آن است که به اجمال مباحثی در خصوص این موضوع بیان شود.

 

خرید کتاب اعتیاد به عشق نویسنده دکتر سمیرا رسولی

 

اعتیاد چیست؟

تقریبا هر فردی استعداد ابتلا به اعتیاد را دارد. برخی رفتار ها هستند که می توانیم به آنها وابسته شویم یا به نوعی وسواس در مورد آنها مبتلا شویم به گونه ای که زندگیمان مختل شود. در اعتیاد رفتاری، رفتارهایی افراطی بدون توجه به عواقب آن انجام می شود که با تولید پاداشهای روانی گذرا، باعث تثبیت رفتار در فرد شده و مشکلات بعدی را برای وی به وجود می آورد. در اعتیاد رفتاری مانند اعتیاد به مواد هر چند فرد نسبت به عواقب عمل خویش آگاه است، اما توان کنترل رفتارهای خویش را ندارد و رفتار اعتیاد گونه خواهد شد.  از جمله اعتیاد های رفتاری می توان به خرید اجباری، غذا خوردن، ورزش، پول خرج کردن، مصرف شکر، رابطه جنسی، قمار، بازی های ویدئویی، کار، استفاده از اینترنت، تماشای تلویزیون، مذهب، احساسی بودن، درد و روابط عاشقانه اشاره کرد. به طور کلی هر اعتیادی را می توان متشکل از پنج عنصر دانست؛ وسواس فکری یا اشتغال ذهنی، احساس خارج از کنترل بودن، استمرار رفتار با وجود نتایج مخرب جسمی و روانی، نیاز فزاینده به مقدار بیشتری از ماده اعتیاد آور و نشانگان ترک. مطالعات نشان می دهند که هر گونه فعالیتی که یکی از سه احساس برانگیختگی، ارضا و هوس را به دنبال داشته باشد، ساختار شیمیایی مغز را تغییر می دهد. این سه نوع احساس، لذت را راهی برای تجربه بهتر زندگی در نظر می گیرند و از دیدگاه بیولوژیک، تحت کنترل فرایندهای شیمیایی متعددی در مغز هستند. و عشق نیز تجربه ای است که این سه احساس را برای انسان به همراه دارد. اعتیاد به عشق همان قدر واقعی است که اعتیادهای دیگر در زمینه الگوهای رفتاری و ساز و کارهای مغزی.

 

اعتیاد به عشق چیست؟

اعتیاد به عشق شامل زنان و مردان، افراد متاهل و مجرد، هم جنس گرا و دگر جنس گرا می شود. ممکن است شامل اعتیاد شدید عاشقانه و اعتیاد به رابطه جنسی باشد و شاید هم نباشد.  اعتیاد به عشق نوعی اعتیاد رفتاری است که وسواس فکری در مورد یک شخص یا یک رابطه از جمله ویژگی های اصلی آن است. در افراد معتاد به عشق احساس ارزشمندی، احساس مثبت بودن و حتی دلیل و هدف زندگی در وجود کسی خلاصه می شود که ظاهرا به او عشق می ورزد. این فرد همه ی احساسات خوب درباره خود را موکول به بودن در روابط عاشقانه می داند. به طور کلی، در همه انواع اعتیاد، فرد عادت به فرار کردن از احساسات و مشکلات خودش و پناه بردن به اعتیاد دارد. معتادان به عشق نیز از این قاعده مستثنی نیستند و برای فرار کردن از مشکلات و جنبه های مختلف زندگی، به عشق روی می آورند و تمام تمرکز خود را روی موضوعات عاطفی می گذارند تا مشکلات را فراموش کنند. هرچه اعتیاد فرد به عشق بیشتر باشد تمرکزشان بر زندگی، احساسات و نیازهای خودشان کمتر می شود و به اصطلاح در رابطه غرق می شوند به طوری که حد و مرزی بین هویت و شخصیت خودشان و شریک عاطفی شان مشخص نمی شود. بیشتر از همه افرادی دچار اعتیاد به عشق می شوند که در کودکی محبت کافی دریافت نکرده اند و دچار کمبود توجه هستند. دلیل آن هم می تواند خود کم بینی و کمبود عزت نفس باشد که وابستگی شدید به عشق را به دنبال دارد. مفهوم اعتیاد به عشق، تعدد رابطه عاشقانه یا تعدد شریک عشقی نیست. در اعتیاد به عشق، فرد مبتلا به عشق با اینکه میداند این رابطه بر سلامت روانی و جسمی اش تأثیر منفی میگذارد، توان رها کردن آن را ندارد. از آنجا که مسیرهای دوپامینرژیک مؤثر در عشق ورزی بسیار شبیه به مسیرهای مؤثر در اعتیاد رفتاری هستند؛ از این رو عشق میتواند شبیه به اعتیاد باشد. مطالعات مغزی نشان می دهند احساس عشق رمانتیک کارکردی هایی از مسیر پاداش مغز را  فعال میکند. مناطقی از مغز که غنی از دوپامین است، در طول اعتیاد رفتاری و یا اعتیاد به مواد نیز فعال میشود. این مطالعات نشان می دهند، وضعیتهای ذهنی فرد عاشق ارتباط مستقیم با واکنشهای عصب شیمیایی که در مغز روی میدهند، دارند. این واکنشها شامل ترکیباتی مانند سروتونین، وازوپرسین، اکسیتوسین و دوپامین هستند. این ترکیبات مناطقی از مغز را درگیر میکنند که در اعتماد، لذت، هیجانات و پاداش دهی نیز نقش دارند. بر اساس اسکن های مغزی، مغز افراد مبتلا به اعتیاد به عشق شبیه مغزی است که کوکائین و تریاک زیادی مصرف کرده است.

در اعتیاد به عشق فرد مایل است در رابطه پرهیجان قرار گیرد، دوپامین و نوراپینفرین بالا میرود و احساس لذت به وجود می آید. این افراد با ایجاد رابطه روی ناکامی ها و سرخوردگی های خودشان، پوشش و مرهم بگذارند. این احساس چقدر واقعی است؟ این احساس واقعی است اما حقیقی نیست. یعنی اینکه این احساسات اصالت و عمق یک احساس واقعی و پایدار را ندارد چون از یک نیاز روانی وسواس گونه ریشه میگیرد. پژوهشگران به شباهتهای زیادی بین عشق رمانتیک و اعتیاد به مواد دست یافته اند که بیشتر در مسیر دوپامین بوده است. پژوهش ها نشان میدهد که عشق رمانتیک حالتی اعتیادی دارد. اعتیاد با به کنترل درآوردن زندگی فرد معتاد، شخصی به مهمترین اولویت فرد تبدیل شده و بدین ترتیب سایر جنبه های زندگی در درجات بعدی اهمیت قرارمیگیرند. برخی معتادان به عشق متوجه میشوند وقتی درگیر رابطه ای نیستند، می توانند به خوبی از خود مراقبت کنند اما وقتی خود را گرفتار عشقی می بینند، متوجه میشوند ظرفیتهای خود مراقبتی آنها به تدریج کم میشود. در افراد معتاد به عشق همه عزت نفس، احساس مثبت بودن و حتی دلیل و هدف زندگی در وجود کسی خلاصه میشود که ظاهرا به او عشق می ورزیم. این فرد همه احساسات خوب درباره خود را موکول به بودن در روابط عاشقانه می داند. اعتیاد با پیشرفت خود علاوه بر رنج و پریشانی فرد معتاد، باعث به مخاطره افتادن کارکردهای مهم زندگی او از قبیل کارکردهای فردی، اجتماعی، خانوادگی و شغلی نیزمی شود.  علاوه بر آن در ویرایش پنجم  راهنمای آماری و تشخیصی اختلالات روانی، افرادی که دچار عشق رمانتیک میشوند، نشانگان مرتبط با اعتیاد به مواد را نشان میدهند.

نشانه های اعتیاد به عشق

با توجه به نیاز طبیعی انسان به عشق ورزیدن و روابط عاطفی، تشخیص اعتیاد به عشق و رابطه عاشقانه سالم سخت به نظر می رسد. در زیر نشانه های افراد معتاد به عشق را توضیح داده ایم. اگر چندین مورد از نشانه های زیر در فرد دیده شود، احتمالا وی مبتلا به اعتیاد به عشق است؛

  • انطباق بیش از حد خود با خواسته های دیگری

انطباق دادن به معنی سازگاری یا همانند شدن با موقعیت یا شخصی خاص است. انطباق های سالم، روابط و جوامع را در وضعیت خوبی قرار می دهد. اما در اعتیاد به عشق، فرد بیش از حد خود را تطبیق می دهد. به دلیل ترس ها خود را همانند دیگران می کند و تفکرات، احساسات، خلاقیت، اعتماد پذیری و ظرفیت هایش را محدود می کند. یا کنارمی گذارد تا دیگران را در کنار خود نگه دارد. یا اینکه تاییدشان را جلب کند تا آنها را از دست ندهد. مثال های زیر نمونه هایی از انطباق بیش از حد می باشد؛

  • لبخند زدن موقع عصبانیت یا آسیب پذیری
  • پنهان کردن حقیقت برای آسیب ندیدن دیگران
  • رفتار کردن خلاف ارزشهای خود
  • ایستادگی نکردن برای خود
  • اجازه دادن به دیگران برای تصمیم گیری در مورد فرد
  • نگفتن احساس واقعی به دیگران
  • در اولویت قرار دادن نیاز دیگران
  • تطبیق زندگی خود با برنامه دیگران
  • به وقفه انداختن زندگی خود
  • خراب کردن موفقیت ها وقتی به ضرر فرد دیگر است
  • دروغ گفتن برای حفظ صلح و آرامش
  • عدم مرز بندی

مرز به مشخصه ای اشاره دارد که قلمرو ای را از دیگری مجزا می کند. در روابط، ما با مرزها می توانیم محدوده روان شناختی خود را تعیین کنیم. مرز بندی سالم به گونه ای است که می توان به آن نفوذ کرد و تبادل آزادانه میان تفکرات، اقدامات، کلمات و احساسات صورت می گیرد؛ در عین حال نیز ما را از تجاوز روانی در امان می دارد. اما رمز ها می تواند بسیار قوی یا بسیار  ضعیف باشند. وقتی مرز ها بسیار باز باشد، دیگران کاملا بر خود درونی فرد مسلط می شوند و اگر مرز بسیار بسته باشد، دیگران اصلا نمی توانند به وی نزدیک شوند. مرزها باید به گونه ای باشد که تفکرات و هیجانات آزادانه در آن جریان یابند اما این پذیرش و آزادی به حدی نباشد که به تدریج هویت فرد در پس هویت دیگران محو شود.

  • سادومازوخیسم

فرد سادیست، انسانی بی رحم و ظالم است. فرد مازوخیست، به دیگران اجازه می دهد که با وی ظالمانه برخورد کنند. در حالت سادومازوخیسم گویی دو فرد در یک نفر، نقش مازوخیست و سادیست را ایفا می کنند. این اصطلاح معمولا برای توصیف روابط جنسی اختلال گونه استفاده می شود اما در اعتیاد به عشق نیز می توان بطور نامحسوس و کم رنگ دیده شود؛ مانند زمانی که فرد در رابطه توسط دیگری مداوم مسخره می شود و یا مداوم به عنوان فرد مشکل ساز مطرح می شود. و یا حتی در برخی موارد شدیدتر مورد آزار جسمی قرار می گیرد.

  • ترس از رها شدن

همه ما در زندگی فقدان را تجربه کرده ایم. که تجربه آسیب زننده ای است. تجربه طرد شدن داشته ایم و رنج آن را کشیده ایم. اما برخی افراد باور کرده اند که نمی توانند درد فقدان و طرد شدن را تحمل کنند و یا برای جلو گیری از آن کاری انجام دهند، بنابراین به روابط ناسالم متوسل می شوند تا از غم و اندوه جلوگیری کنند. غم واکنشی طبیعی و التیام بخش است که تصور روبرو نشدن با آن در زندگی خیالی واهی است. بر خلاف تصور همه انسانها توانایی این را دارند که درد و غم را التیام دهند و کنترل کنند ولی اعتیاد ها تلاشی نادرست برای رهایی از غم و دریافت آرامش است.

  • ترس از ناشناخته ها

یکی از نشانه های اعتیاد به عشق، توهم احساس امنیت و پیش بینی پذیری آن است. که این باعث می شود فرد از کشف ناشناخته ها منع شود. افراد دارای اعتیاد به عشق، خود را به عامل مورد نظرشان آویزان می کنند. چرا که تنها چیزی است که می شناسند جمله تکراری که از این افراد می شنویم این است که، ” از کجامعلوم دفعه بعد بهتر باشد؟ اگر دیگر کسی را پیدا نکنم چه؟”

  • امتناع از رشد فردی

در اعتیاد به عشق، طرفین ثابت می مانند. آنها اغلب از سبک زندگی یکنواخت خود رضایت دارند. چرا که رویاها و احساساتشان را با هدف برقراری رابطه کنار می گذارند. چون اکثرا نگران رابطه هستند، کمتر به رشد فردی می پردازند. انسانها بطور طبیعی میل به رشد دارند و وقتی این نیاز به هر دلیل دیده نشود و به آن پرداخته نشود، از نظرذهنی و هیجانی در حال مرگ خواهند بود.  از طرفی سرکوب کردن رشد فردی به معنی سوء استفاده فردی است و اغلب به بیماری های جسمی و عاطفی می انجامد.

  • داشتن مشکلات در برقراری روابط صمیمانه

در صمیمیت ما بی پرده و آزاد هستیم تا حقیقت آنچه را هستیم نشان دهیم. این حالت شامل بروز زخم های عاطفی، ترس ها و دیوارهای اطراف ماست. در صمیمیت روابط فرایند هستند، نه محصولات کامل. صمیمیت در بر گیرنده تبادل افکار، احساسات و رفتار در فضای اطمینان بخش و پذیرش آنها ست. در حقیقت، صمیمیت ابراز عمیق هویت ماست و وقتی مثبت باشد، ما را در حالت شعف قرار می دهد. در مقابل اعتیاد به عشق، تصویری واهی از صمیمیت ایجاد می کند که در آن نیازی به آسیب پذیر بودن نیست. این خیال که فرد می تواند بدون ریسک پذیری وارد رابطه انسانی شود، بخش بزرگی از جذابیت اعتیاد به عشق است.

  • بخشیدن برای گرفتن

اعتیاد به عشق شرطی است و اساس آن این امید است که اگر کار درستی انجام دهم به آنچه می خواهم، دست می یابم. این افراد درخواست مستقیم یا دریافت خودکار و بی واسطه را معمولا در تسلیم شدن، تسلیم کردن یا از دست دادن بخشی از خود می بینند. دلیل این امر واضح است؛ در سطح ناآگاهانه، کسی که درخواست می کند باور ندارد که درست یا امن است؛ همچنین باور ندارد که فرد دهنده نیز تعهدی برای کنترل روی او خواهد داشت. به عبارتی می بایست از فرد درست، در زمان مناسب درخواست کرد و حتی پذیرفت که او هم ممکن است نه بگوید. افراد وقتی منتظر برآورده شدن خواسته ها و نیازهایشان هستند، دچار مشکل می شوند. خواستن یا نیاز داشتن امری طبیعی است، اما انتظار و توقع برای دست یافتن به آنها فقط ما را ناراحت می کند. و به نا امیدی می کشاند. در عشق سالم ما از انتظاراتمان از طرف مقابل رها هستیم در عین حال که او را رها نکرده ایم.

  • تلاش برای تغییر دیگران

اعتیاد به عشق تلاشی برای تغییر دیگران و گشتن به دنبال عیب دیگران است. این افراد خود را ناقص و دچار کمبود می دانند بنابراین به دنبال کسی هستند که آنها را کامل کند.

  • خواستن، آرزو کردن و منتظر ماندن

یکی از موضوعات مرتبط با عنوان بالا عادتی است که می گوید ما همیشه به دنبال عاملی خارج از خودمان برای ایجاد تغییر هستیم. بسیاری از ما هنوز در تخیل خودمان رویا بافی می کنیم. مثل وقتی که می گوییم؛ اگر فقط کسی را داشتم… کاش او تغییر می کرد، سپس … وقتی زمان بیشتری پیدا کند سپس … پس از اینکه بچه ها بزرگ شوند … سال آینده همه چیز بهتر خواهد شد … در این موارد به جای درخواست های مستقیم و قاطعانه یا برآوردهای واقع بینانه و عمل کردن، فقط به باورهای بی اساس تکیه می کنیم. باید قبول کنیم خودمان مسئول کارهایمان هستیم. ولی ناتوانی در تکیه کردن به خودمان است که باعث درماندگی و ناراحتی می شود.

  • اجتناب یا سوء استفاده از تعهد

اعتیاد به عشق، اغلب ضد وابستگی به نظر می رسد و امتناع صریح از تعهد را آشکار می کند. در حقیقت، این ضد وابستگی روی دیگر وابستگی است. نیاز ما برای تعلق داشتن واقعی است. بیشتر افرادی که به استقلال خود افتخار می کنند، نیاز های متعددی برای وابستگی دارند. که تامین نشده است. آنها یاد گرفته اند که با خود کفا شدن، درد و ترسشان را انکار کنند. طبق تصور آنها داشتن نقشی خود بزرگ بینانه در رابطه ارزشمند محسوب می شود. کنترل کردن برای این افرادمهم است. آنها در زمان کودکی، اغلب احساس می کردند که یکی از والدین یا هر دو سعی دارند بر آنها یا بر یکدیگر مسلط شوند. بر عکس، والدینی که وسواس کنترل دارند نمی توانند نیاز های اساسی رشد را در فرزندشان برآورده کنند. به طور معمول، پاسخ کودک هم این بوده که من نمی خواهم و تو هم نمی توانی من را کنترل کنی. و با این روش کودک تلاش می کند در موقعیت های سخت و ناسالم احساس قدرت فردی و عزت نفسش را حفظ کند.

  • توقع برای تایید و ارزش گذاری از جانب دیگران

افراد بسیار کمی هستند که خودشان را بدون قید و شرط دوست دارند. با این حال همه می خواهند از جانب دیگران نیز دوست داشته شوند. ما همانند کودکان، جهان را برای یافتن افرادی که صد در صد ما را دوست داشته باشند، جستجو می کنیم و وقتی رابطه عاشقانه ای تمام می شود، عزت نفسمان از بین می رود. توانایی خود را برای انتخاب گزینه بهتر شدن نادیده می گیریم.

  • ترس از تنها ماندن و رها شدن

مشخصه های تنهایی اختلال گونه وحشت زدگی، خشم، نا امیدی و احساس پوچی مزمن است. این تنهایی متفاوت از تنهایی بالغانه است که انتظار سالم در غیاب فرد عاشق معنی می شود. افراد دارای اعتیاد به عشق در حفظ خاطرات محبوب ناتوان اند. و ترس از رها شدن همیشه همراه آنهاست. حتی در جدایی های معمول و متداول. فرد مبتلا به اعتیاد به عشق، به سختی باور می کند که فرد مقابل باز خواهد گشت. به نظر می رسد که این پدیده نتیجه فقدان یک فرایند رشدی مهم در دوران کودکی باشد.

  • خواستن و ترسیدن از نزدیکی

در اعتیاد به عشق تناقض بزرگی دیده میشود؛ ما می خواهیم دوست داشته باشیم و دوست داشته شویم. اما از نزدیکی می ترسیم. اساس بسیاری از مشکلات رابطه ای، اعتیاد آور یا هر چیز دیگر، خیانت به اعتماد است. وقتی به اعتمادی خیانت میشود، ما معصومیت خود را از دست می دهیم. و وارد ترس می شویم. اینجا باز متوجه می شویم که ریشه عشق اعتیادی ترس است. ترس از رها شدن، رنج، نداشتن کنترل و ترس از دست رفتن خود یا زندگی من.

  • تلاش برای اصلاح دیگران

شاید بارزترین نشانه اعتیاد به عشق این تصور است که، تو مراقب احساسات من هستی و من نیز مراقب احساسات تو خواهم بود. تو به من احساس خوب و کامل بودن می دهی و من نیز همین کار را برای تو خواهم کرد.

توجه به احساسات فردی بسیار متفاوت از اهمیت دادن به دیگری است. در حالت اول یعنی یک فرد می تواند ذهن دیگری را بخواند، نیازش را شناسایی کند و احساسات ناخوشایند او را اصلاح کند. در صورتی که مراقب واقعی بودن معنای متفاوتی دارد؛ یعنی من به احساس تو اهمیت می دهم، اینجا هستم تا از تو حمایت کنم. هر چند توانایی از بین بردن رنج و درد تو را ندارم. یا نمی توانم به تو کمک کنم که در خودت احساس کامل بودن داشته باشی.

 

فرایند خروج از اعتیاد و وارد شدن به عشق سالم   

تلاش برای تغییر رابطه بدون تغییر باورهای درونی افراد غیر ممکن است. توقف اعتیاد بدون درمان آسیب های روحی گذشته به بازگشت مشکلات می انجامد چرا که وابستگی های ناسالم به افراد یاد می دهند افراد خاصی را وارد زندگیشان کنند و به روش هایی با آنها رفتار می کنند که امکان پیش بینی کردنشان وجود دارد. افراد باید ترس خود از جدایی، داشتن نیاز و نزدیکی را بررسی کنند. یاد می‌گیرند که که فقط خودشان مسئول تغییر خود هستند. در حقیقت آنها افراد و موقعیت هایی را وارد زندگی شان کرده بودند که در آن زمان با آنها تناسبی نداشته. وقتی فرد تغییر کند، افراد سالم تر و روابط بهتری را به زندگی دعوت می کنند. در درمان، نوع بودن در رابطه اهمیت زیادی دارد. بعد از درمان افراد می آموزند که رمز دوست داشن، آزادی درونی است. هفت مرحله برای رفتن از اعتیاد به سمت عشق وجود دار. در ذیل به طور مختصر به هر مرحله می پردازیم:

  • انکار
  • ناراحتی
  • رویارویی
  • جدایی روان شناختی
  • تجزیه و تحلیل خود
  • تعلق
  • دست یافتن

 

  • انکار

در این مرحله، رابطه معمولا طبیعی به نظر می رسد. اگر اعتیاد جنسی یا عاشقانه ای هم وجود داشته باشد، تاثیرش بعد ها آشکار خواهد شد. در این مرحله، بی شک بد رفتاری عاطفی، روانی، جسمانی یا نادیده گرفته شدن از جانب طرف مقابل و بعد ها تکذیب یا توجیه کردن آن را تحمل می کنند. باورهایی که در صحبت های آنها بیان می شود مانند جملات زیر، گویای این مرحله انکار است؛

  • تمام زوج ها این مششکل را دارند
  • بهتر است در همین رابطه بد باشم تا اصلا در رابطه نباشم
  • خوب یا بد من او را انتخاب کرده ام.
  • همیشه خوبی افراد را هم باید دید
  • من حق دارم درگیر قضیه شوم…

در حقیقت، عاشقان معتاد از اعتماد به خودشان می ترسند. بسیاری از روج ها در این مرحله درجا می زنند و عمیقا باور دارند همه جا همین خبر است.

  • ناراحتی

در این مرحله زوجین در می یابند که چیزی کم است، جایی از کار می لنگد، نمی دانند مشکل چیست، باید شادتر باشند ولی نیستند، نمی دانند آیا هنوز هم یکدیگر را دوست دارند، احساس می کنند باید آزاد شوند و باورشان به طرف مقابل در حد کمال نیست… از آنجا که در این مرحله رابطه همچنان اعتیاد آور است، بسیاری از افراد به بیرون از خود و رابطه می نگرند و امیدوارند نقطه آرامشی بیابند. حتی برخی افراد به کارهای وسواس گونه روی می آورند مثل مصرف الکل، غذا، ورود به روابط نامشروع، کار، ورزش، مذهب، قمار … با وجود اینکه این تلاش ها برایشان اندکی آسایش به همراه دارد، حسرت درونی شان را اقناع نمی کند. زیرا آنها هنوز کوششی اعتیادی و گمراه هستند. برای ایجاد عزت نفس، یافتن معنا در زندگی، پوشاندن رنجی که احساس می کنند ولی چندان واضح نیست. در این مرحله هنوز مشکل تعریف نشده است. بنابراین درماندگی، افسردگی و اضطراب عادی خواهد بود.

  • رویارویی

تمایل انسان برای رشد پذیرفته شده است. و همین میل انسان را آماده رویارویی به مشکل وابستگی ناسالم به عشق، روابط عاطفی یا جنسی می کند. در روابط اعتیاد آور تاکید روی تغییر یکدیگر است تا رابطه به تعادل برسد. در این حالت یک نفر تهدید شده که ترک خواهد شد و همین باعث می شود علائم هشدار دهنده بیشتر شود. هر دو طرف سعی می کنند موقعیت را کنترل کنند. حتی با شک و تهدید، با خشونت جسمانی و یا سازگاری بیش از حد. اگر زوجین وارد درمان شوند، از درمانگر هم می خواهند که طرف مقابل را تغییر دهد.

  • جدایی روان شناختی

اگر زوجین بینش کافی داشته باشند و به اندازه کافی به رابطه متعهد باشند، یکی از آنها یا هر دو وارد این مرحله می شوند. افراد باید این مرحله را تجربه کنند تا روابط عاشقانه سالم شکل بگیرد. این مرحله مهم و زمان بر است و با مقاومت روبرو می شود. برای رسیدن به روابط بالغانه و سالم تجربه جدایی روان شناختی ضروری است و در این مرحله حضور درمانگر در کنار افراد بسیار تاثیر گذار و کمک کننده خواهد بود یا شاید بتوان گفت بدون حضور فرد متخصص عبور از این مرحله موفق نخواهد بود.

جدایی روان شناختی بخصوص تفکیک هیجانی به زمان احتیاج دارد. بنابراین وقتی افراد وارد رابطه می شوند، ممکن است تا حدی خود محور و خودخواه به نظر برسند و نمی توانند عشق را تجربه کنند یا آن را به دیگری ابراز کنند. اما این حالت موقتی است. تجربه نزدیکی به خود در این مرحله مهم است. فاصله یا جدایی شاخصه این مرحله است.

  • تجزیه و تحلیل خود

در این مرحله افراد به این سوال پاسخ می دهند که من کیستم؟ در این فرایند طولانی و دشوار افراد به هویت خود و عزت نفس دست می یابند. و به این باور می رسند که من به اندازه کافی تنها هستم. افراد نیاز خود را می شناسند، ترس های خود را آشکار می کنند، در مورد مشکلات مایل هستند مذاکره کنند و آنها را التیام دهند و یا تغییر دهند. در این مرحله افراد قدر دان استعدادها، پتانسیل ها، علایق و شور و اشتیاق و پیگیریشان می شوند. آنها مفهوم جدایی سالم را درک می کنند و از توانایی هایشان برای برقراری رابطه صمیمانه و عاشقانه آگاه اند.

  • تعلق

وقتی افراد به این مرحله برسند، آزادی و توانایی تازه ای برای دوست داشتن عاقلانه خواهند داشت. آنها می فهمند که بودن در رابطه عاشقانه تنها راه تعلق داشتن نیست. آنها می توانند بخشی از خانواده باشند، دوست پیداکنند و به گروه های متفاوت دوستانه بپیوندند.

  • دست یافتن

در این مرحله افراد از تمرکز روی خودشان و روابطشان به تبادل و تجربه وسیع تری روی می آورند. همچنین از خودشان و دیگران رضایت دارند. در ایم مرحله افراد انرژی خلاقانه، استقامت بدنی، و قدرت روحی بیشتری برای کمک کردن به دیگران و واکنش نشان دادن دارند. آنها دیگر به روابط عاشقانه، جنسی یا عاطفی برای تامین معنای زندگی خود وابسته نیستند. به همین دلیل می توانند آزادانه دنبال معنا بیشتر در زندگی باشند.

 

سه گام اول شامل ویژگی های اعتیادی است. در این اعتیاد ترس از رابطه با خودمان، تکرار درد و رنج را همیشه به دوش می کشیم. به همین دلیل وقتی اعتیاد شروع می شود از زوجین می خواهیم که یک سال به هم متعهد بمانند. و قبل از ترک هم مراحل چهار و پنج را انجام دهند. گام های چهار و پنج وابسته نبودن را نشان می دهند. آنها مراحلی هستند که به نظر خودخواهانه می آیند. افراد در این مراحل چیزهایی را می آموزند که می بایست در در دوره نوجوانی و اوایل بزرگسالی یاد می گرفتند.  مثل اختیار، خودانگیختگی، توانایی برقراری رابطه صمیمانه واقعی.

مراحل شش و هفت تعلق سالم را منعکس می کنند. و وابستگی فردی به وابستگی اولیه سالم تغییر می کند. گذراندن این مراحل آسان نیست و گاهی فرد در طول مسیر به مراحل اولیه بر می گردد. حتی زوجین در عبور از این مراحل شبیه به هم نیستند و با هم پیش نمی روند. زوج درمانی هیجان مدار عبور از این مراحل را تسهیل می کند. همان گونه که قبل تر اشاره شد در مراحلی درمان فردی هیجان مدار (EFT) نیز لازم می شود. گرچه سه مرحله اول به سختی می گذرد، اما با ادامه درمان و گذر از مراحل چهار و پنج، رسیدن به مرحله شش بسیار ساده خواهد بود. در این مرحله نوعی حس درک و پذیرش از روش جدید با هم بودن ایجاد خواهد شد.

 

 

 

  • آخرین گروه درمانی‌ها

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *