زندگی در سایه تاریکی: تجربه و غلبه بر افسردگی
افسردگي چيست؟
افسردگي يكي از رايج ترين و ناتوان كننده ترين اختلالات رواني است. در زنان و دختران بيشتر از مردان شيوع دارد.
اختلال افسردگي اساسي و ساير اشكال مرتبط با اختلالات خلقي همچون اختلال ديس تايميا، عمدتاً با خلق و خوي افسرده مداوم و يا با از دست دادن علاقه و لذت از فعاليت ها همراه است.
مشخصه هاي باليني افسردگي شامل احساساتي چون دلسردي، غم، نااميدي، و دلتنگي به مدت چند هفته يا بيشتر است.
اختلال خواب، تغيير وزن، تحريك رواني – حركتي يا كندي رواني – حركتي، احساس گناه و بي ارزشي و افكاري در مورد مرگ ازجمله افكار خودكشي مشخص ميشود اگر شدت بيشتر و زمان طولاني تري ادامه داشته باشد، فرد دچار سندرم افسردگي مي شود. به طوري كه دائما خلق افسرده دارد، تاب آوري خود را از دست مي دهد. دچار بي قراري و خشم مي شود.
ممكن است افسردگي به شكل آسيب پذيري و اندوه عميق و يا مرگ جسماني تجربه شود.احساس فرد نسبت به جسم خود تغيير مي يابد، سنگيني ايجاد مي شود و او احساس مي كند كه به شدت تحت فشار قرار گرفته و بدن خود را به سختي حركت مي دهد.
اين احساس مي تواند تا جايي پيش رود كه افسردگي بجز يك اختلال عاطفي، به عنوان يك اختلال حسي نيز به نظر برسد. افراد مبتلا به افسردگي شديد، ديگر احساس تلخي و نااميدي نمي كنند، در حقيقت ديگر چيزي را احساس نمي كنند.
مت هيگ در كتاب دلايلي براي زنده ماندن مي گويد؛ افسردگي دروغ مي گويد… اما خود افسردگي دروغ نيست…
طبق تعريف DSM، افسردگي اساساً يك اختلال عاطفي است، به اين معني كه احساس افراد را نسبت به خود و جهان مختل ميكند.
و از طريق ويژگي هاي زير تشخيص گذاري مي شود؛
- خلق افسرده براي مدت حداقل دو هفته
- لذت نبردن از اغلب فعاليت ها
- بي نظمي در خواب
- عدم انرژي كافي
- احساس بي ارزشي يا احساس گناه
- مشكل در تمركز و تصميم گيري
افكار خودكشي افسردگي پديده اي پيچيده است كه ابعاد زيستي، رواني و اجتماعي را در بر دارد، از منابع مختلفي نشات مي گيرد. يا به عبارتي هيچ علت منفردي براي آن وجود ندارد. افراد افسرده در بسياري از عملكردها دچار اختلال مي شوند.
به عنوان مثال در افسردگي عملكرد انتقال دهنده هاي عصبي دچار اختلال مي شود و فرد توانايي احساس كردن هيجانات مثبت و منفي را از دست مي دهد.
افراد افسرده توانايي احساس كردن هيجانات مثبت مثل علاقه، لذت و شادي را از دست مي دهند و غم، خشم، اضطراب و شرم را بيشتر تجربه مي كنند.
اختلال ديگر در عملكرد ترشح هرمون كورتيزول است؛ افزايش ترشح كورتيزول يا هرمون استرس در افسردگي ديده مي شود. تمامي اين تغييرات فيزيولوژيك بر خلق، حافظه، توجه و رفتار اثر مي گذارند.
افراد مبتلا به افسردگي علاوه بر اختلالات فيزيولوژيكي عصبي و عاطفي، شناخت هاي منفي دارند. ديدگاه آنها نسبت به خود، جهان و آينده منفي مي شود.
علاوه بر آن كه افسردگي با بي تحركي، انزوا و بي گانگي اجتماعي نيز همراه است. همه اين عوامل عصبي – شيميايي، فيزيولوژيكي، عاطفي، شناختي، رفتاري و اجتماعي به صورت پيچيده و پويا با يكديگر تعامل مي كنند و افسردگي را ايجاد مي كنند.
بايد توجه داشت كه افسردگي از فردي به فرد ديگرو حتي در يك فرد لحظه به لحظه متفاوت است. و گاهي وابسته به تعريف فرهنگ و بافتي كه فرد در آن قرار دارد، متفاوت است. افسردگي در برخي افراد با خلق پايين و فقدان انرژي همراه است در برخي ديگر با اضطراب، در گروهي با پرخاشگري، در بسياري با سوء مصرف مواد و حتي با مشكلات جسمي و درد مزمن ديده مي شود. برخي از افراد افت عملكرد ناگهاني را شاهد هستد ولي در گروهي به تدريج بروز مي كند. تمامي اين تفاوت ها باعث مي شود كه نتوانيم يك رويكرد واحد براي درمان در نظر بگيريم.
انسانها به طور مداوم با محيطي كه هميشه در حال تغيير است، تعامل مي كنند و همین دليل روشني است كه عوامل زيست شناختي، روان شناختي، اجتماعي، و جنبه هاي عاطفي، شناختي و رفتاري در تجربه افسردگي وجود داشته باشد.
منابع افسردگي هم شامل منابع خودآگاه و هم ناخودآگاه است. تحقيقات نشان مي دهد كه معاني، ميل و انتخاب شخصي نيز در ايجاد افسردگي موثر است. سيستم معنايي فرد ناشي از خودسازماندهي فرد مي باشد.
به عنوان مثال ديدگاه ساختارگرايانه دياليكتيكي افسردگي، معتقد است فرد عامل فعال در ايجاد تجربه افسردگي است و بسيج اين عامليت در تغيير اين تجربه است.
افسردگي از نگاه درمان هيجان مدارEFT
از ديدگاه پديدارشناسي، افسردگي مي تواند به علت هاي مختلف رخ دهد؛ گاهي يك شكست در زندگي فرد او را دچار يك حالت نااميدي طولاني مدت مي كند، يا در مواقعي كه فرد تلاش مي كند خواسته ها و انتظارات بيش از حد توان را دنبال كند و در اين شرايط متحمل اضطراب شديد مي شود، گاهي از دست دادن فرد مهمي در زندگي ما را دچار غم و اندوه طولاني مدت مي كند.
در تمام اين تجربه ها فرد احساس ضعف همراه با اضطراب و بيقراري دارد. خودش را ضعيف، معيوب و بيارزش مي پندارد و روايتهاي فرد بهشدت تحت تسلط اين مضامين و فقدان اين ويژگيها هستند. نااميدي بر فرد غلبه مي كند و افكار تا خودكشي پيش مي روند.
درهای تاریک اضطراب: نوازش برای رسیدن به نور و آرامش
از نگاه رويكرد هيجان مدار، در افسردگي، نيازهاي «خود» ديده نمي شوند و تماس با هيجانات مختل مي شود، احساس سرزندگي و انعطافپذيري از دست مي رود. علاوه بر آن كه پردازش عاطفي تجارب خود دچار اشكال مي شود، و افراد از منابع و نيازهاي درونيشان دور مي شوند.
اختلال در پردازش هيجاني ميتواند مشكلات متفاوتي را ايجاد نمايد ازجمله :
- پردازش نكردن كامل تجربيات قبلي
- عدم دسترسي به تجربه هاي هيجاني
- ماندن در تجربيات ناسازگار و عدم تغيير آنها
تمامي اين فرآيندها، دسترسي به نيازهاي اساسي و احساسات و هيجانات انطباقي اوليه را دشوار مي كند و عملكرد ناسالمي را در فرد باعث مي شود.
تصور كنيد تجربه فقدان در فرد كامل پردازش نشود، اين عدم پردازش باعث مي شود غم و اندوه ناشي از فقدان تجربه نشود و همين امر ميتواند مانع از برآورده شدن يك نياز اساسي براي حمايت اجتماعي و مراقبت شود و نتيجتا فرد منزوي مي شود.
يا در مثالي ديگر هنگامي كه فرد با نقض حقوق خود مواجه ميشود، و نمي تواند خشم سازگارانه ابراز كند، بنابراين نيازهاي ابراز وجود و احترام نيز برآورده نميشوند.
فرد مدت ها در همن روايت مشكل ساز درگير مي شود و حالتهاي شناختي عاطفي پيچيده و مقاومي را تجربه ميكند كه با نااميدي و درماندگي همراه است.
پردازش افسردگي در رويكرد هيجان مدار
هنگامي كه افراد با تجربيات استرسزا يا از دست دادن و شكست مواجه مي شوند اين وقايع باعث ايجاد يك احساس انطباقي اوليه مانند غم و اندوه از دست دادن ميشود. چنين غم و اندوهي باعث تلاش براي اقدامات سالم در جستجوي آسايش و حمايت شده و راه را براي برخوردهاي دلسوزانه كه باعث پذيرش، تسكين و آرامش ميشود، هموار مي كند. اما در افرادي كه در معرض افسردگي هستند، شرايط متفاوت
است. در اين افراد به علت تجارب قبلي طرد، رها شدن، تحقير يا كوچك شدن، طرحهاي هيجاني ناسازگارفعال مي شود و سبب ايجاد انزوا و تنهايي ميشود. به عبارتي هيجاني كه بر «خود» آنها سلطه مي يابد، تنهايي، رها شدگي، احساس ضعيف و معيوب بودن است.
از نظر رويكرد هيجان مدار EFT تمام اين احساس ها باعث ايجاد ارزيابيهاي منفي از خود ميشود، عدم عزت نفس را به همراه دارد و شروع يك واكنش ثانويه است كه آغاز نااميدي و افسردگي است. از نظر رفتاري، فرد ممكن است درگير اشكال ناسازگاري از مقابله شود، از جمله كنارهگيري از زندگي اجتماعي، اجتناب از كارهاي روزمره، يا يافتن راههايي براي بي حس كردن خود در مقابل اتفاقات و فرار از احساسات منفي. نهايتا، از
آنجايي كه احساسات و نيازهاي اصلي زيربنايي مورد توجه قرار نميگيرند و برطرف نميشوند، فرد زماني كه سعي ميكند خود را در مورد چگونگي رهايي از افسردگي راهنمايي كند، در انجام اين كار شكست ميخورد و اين امر به نوبه خود، احساس شكست و ناتواني را در او افزايش ميدهد.
وقتي فرآيند درمان هيجان مدار EFT شروع ميشود، فرآيند ثانويه ايجاد نااميدي مورد بررسي قرار ميگيرد و امكان دسترسي به مسائل اصلي دردناك توسط درمانگر فراهم ميشود.
كار درماني در درمان متمركز بر هيجان از كاوش همدلانه و كار بر روي هيجانات ثانويه
براي رسيدن به هيجانات اوليه اصلي شروع ميشود.
اثربخشی درمان هيجان مدار براي افسردگي
درمان هيجان مدار EFT يك درمان تجربي براي افسردگي محسوب ميشود. پژوهش ها اثربخشي EFT را در مقايسه با درمان مراجع محور و درمان شناختي رفتاري مقايسه كردند. نمونههاي مورد مطالعه نشان دادند كه، مراجعان EFT ، تفاوت آماري معناداري را در سطح علائم افسردگي در پايان درمان و همچنين ميزان عود كمتري در پيگيري ١٨ ماهه پس از پايان درمان نسبت به مراجعان هردو رويكرد ديگر، نشان دادند.
اين رويكرد كه مورد حمايت تجربي قرار گرفته است، به عنوان يك درمان جايگزين براي دو روش روان درماني، درمان بين فردي IPT و درمان شناختي رفتاري CBT براي درمان افسردگي پيشنهاد شده است.
هر چند اين روش مي تواند در تركيب با اين دو روش نيز به كار رود.